رادينرادين، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

رادين نفس من

روز پدر رادین

این هفته حال خوشی نداشتم به خاطر تو پسر قشنگم که یاد بگیری این روزهای قشنگ رو، با هم و با نظر تو کوچولوی نازنینم اینترنتی برای پدرت خرید کردیم. دو تا تیشرت یکی زرد و یکی سبز. انقدر بزرگ شدی که وقتی سفارشها رسید خودت تحویل گرفتی و پول رو به آقا دادی و درو بستی. قربونت برم من. اول تو جعبه گذاشتم و روی آن روبان زدم گفتم رادین خوبه؟ گفتی آخه این که کادو نیست. دوباره روبان رو باز کردم و برات کادو هم پیچیدم و دوباره روبان زدم. گفتی آهان این خوشگل شد. بهت گفتم حالا امشب به بابا نگو که براش کادو گرفتیم تا جمعه بشه بهش بدیم. گفتی باشه پس یه جا بگذار نبینه. منم قایمش کردم. عصر تا بابا اومد گفتی من الان بهش میگم که براش کادو گرفتیم...
5 خرداد 1392

و روز پدر من

از اول هفته حالم خیلی خیلی بد بود . مخصوصا اینکه پنجشنبه هم مهمان خاله بودیم که تمام این مدت صحنه های اون روز برایم تکرار میشد و دوباره برگشته بودم به روزهای اول . تمام مدت گریه میکردم و با خودم زمزمه میکردم و دیوانه وار بابا رو میخواستم. روز جمعه هم که روز پدر بود برایش نهار درست کردم و پخش کردم تا شاید کمی آرام بگیرم. حالا هم سعی میکنم کمی برایش بنویسم تا شاید کمی بیشتر آرام بگیرم. (البته بعضی قسمتها کپی از جایی است و برخی دستخط خودم که ترکیب میکنم.)   پدرم چشمه پاکترین آب خدا بود پدر بهانه نفسم بود، سرشاراز طراوت مریم هایی بود که بوی عشق میدادند ،پدر تکرار عشق در نبض زمان بود،  ...
5 خرداد 1392

پسر یا دختر؟

  چند وقتی هست که به همه و تو موقعیتهای مختلف میگی که من میخوام وقتی بزرگ شدم دختر بشم. گاهی بی تفاوت از این میگذرم ولی گاهی هم فکر میکنم که چرا اینجوری فکر میکنی و دوست داری دختر بشی. وقتی برای خرید میریم معمولا چیزهای دخترونه انتخاب میکنی. مثلا کفش صورتی یا قرمز پاپیون دار و اصرار هم داری که بخری. وقتی میگم مامان اینها دخترونه است میگی عیب نداره آخه من اینارو دوست دارم. و کلی هم رویابافی میکنی در مورد اینکه وقتی من بزرگ شدم دختر شدم عروس میشم و لباس میپوشم و از این چیزا. همه اینها کلی تکرار شده و من گاهی فقط خندیدم. گاهی فکر کردم که چرا و به نتیجه درست نرسیدم و در کل باز سرسری گذشتم. دیگران هم که همه فقط با ذوق و خنده گ...
28 فروردين 1392

سال نو مبارک

سال نو مبارک. بابت تأخیر از همه دوستان عزیزم عذرخواهی میکنم. امیدوارم سالی پر از خاطرات خوب برای همه رقم بخوره. عکس هفت سین امسال را که باز هم کار خودمه وخوشحالم که وسط همه دردها و مشکلات تونستم درستش کنم براتون میگذارم و همچنین رادین کنار اون. البته عکسهای بهتر و بیشتر خواهم گذاشت.     ...
11 فروردين 1392

واقعا ببخشید

از همه دوستانی عزیزم که اینجا به من و رادینم لطف دارند معذرت میخوام . هم بابت غیبت طولانی و هم اینکه سال نو را تبریک نگفتم. ولی این روزها سخت با کمردرد درگیرم و روزهای سخت و بدی رو گذروندم. امیدوارم از این به بعد بتونم جبران کنم. ...
6 فروردين 1392

خوشگذرونی با خاله آدا

رادین: مامان راستی خاله راضی نیا (خاله راضی اینا) یه ماشین جدید خریدن من با تعجب: ا جدی!!! رادین: آره مامان. تازه ماشینشون خیلی هم خیلی خوشگله. سوئیچم نداره. خیلی هم توش راحته من با دو تا شاخ رو سرم: حالا تو این اطلاعاتو از کجا آوردی؟ رادین: خاله آدا گفت. اونروز که اومد پیشم JUMPING کردیم. تو رفته بودی رو سرت رنگ بذاری. - دو سه روز پیش خاله آدا اومده بود پیشت و کلی با هم خوش گذرونده بودین. JUMPING , WALKING , STAND UP , SIT DOWN و ... کلی بدو بدو تو خونه و با این کارها حسابی بهتون خوش گذشته بود. ...
28 بهمن 1391

حاضر جوابی

خاله راضی تلفن کرده و رادین گوشی رو برداشته. - الو ، بله! - سلام رادینی ، چطوری ؟ - خوبم - رادین میدونی من کیم؟منو می شناسی؟ - فقط زنگ زدی بپرسی من کیم؟ البته به یک لحن کاملا طلبکارانه و یک قیافه جدی! (گاهی خودم هم باورم نمیشه که داری بزرگ میشی و میتونی این مدل جواب بدی) ...
28 بهمن 1391

کی خوشگله؟

  رادین و بابایی با هم TVنگاه میکنند. منم کنارشون دراز کشیدم و کتاب میخونم. (درد هم داشتم) تو کانال MBC3 یکی از مجریان برنامه خانم بانمکیه. حالا رادین از تو همه حرفاش یک کلمه تسلی رو یاد گرفته اسمشو گذاشته تسلی. با بابایی دوتایی سر به سر میگذارن و تسلی تسلی میکنند و میخندن. میگم رادین خیلی این خانم تسلی رو دوست داری؟ گفت: آره. من: خیلی خوشگله؟ رادین: آره من: من خوشگل ترم یا این تسلی؟ رادین: خوب تو !!!!! من: رادین اصلا به نظر تو کی خیلی خوشگله؟ از همه خوشگل تره؟ رادین: خاله مرضی!!! من: حتی از من؟ رادین: آره خاله مرضی خیلی خوشگله. از همه همهههههههه!!1! (فهمیدم خاله مرضی حق داره میگ...
28 بهمن 1391