رادينرادين، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

رادين نفس من

سفری دیگر به شمال - مهر 1391

هفته پیش سفری داشتیم به شمال. این بار در نور ویلایی داشتیم . و خاله آدا و خاله ممر هم همراه ما شدند. چهارشنبه صبح رفتیم و شنبه بعدازظهر برگشتیم. در کل سفر بسیار خوبی بود. هم جای خوبی داشتیم . هم هوا خیلی خوب بود. و هم همراهان بسیار خوب و همگی پایه آب بازی و شادی و خوش گذرونی. تو خونه که بودیم مدام مشغول خوردن و شادی و دست و رقص بودیم. یک بالکن خیلی خوشگل رو به دریا هم داشتیم که بیشتر صبحونه و شام رو اونجا میخوردیم. کباب درست کردیم و بلال و خلاصه که تو این فضا و رو به دریا کلی کیف کردیم. غروب آفتاب بسیار زیبا رو تماشا میکردیم و خیلی خیلی خوب بود. ساحل هم که خیلی راحت بودیم و چون اختصاصی بود کلی آب بازی و شنا و همگی ...
23 مهر 1391

سفرنامه شمال- خرداد 91

عزیز دلم هفته پیش رفتیم شمال و انقدر به شما خوش گذشت که من از خوشی تو غرق لذت بودم . اول بگم که در این سفر با خاله راز و عمو نیما همراه بودیم. که دیگه تصمیم گرفتیم با یک ماشین بریم و با ماشین عمو نیما رفتیم. با اینکه صبح خیلی زود بیدارت کردم ولی به شوق سفر بدون نق زدن بیدار شدی با بابایی حموم کردی و آماده شدی. ساعت 5:30 راه افتادیم. وقتی به یه جای قشنگ و پر آب رسیدیم برای صبحانه نگه داشتیم و کنار رودخانه صبحانه خوردیم که کلی کیف کردی. البته تو و خاله راز سردتون بود و با پتو به دورتون میچرخیدین. و همین باعث شادی و خنده برای تو کوچولوی قشنگم بود. تمام عشقت هم به این بود که سنگهارو بندازی تو آب . و از این کار خیلی لذت بردی. عمو ن...
10 مهر 1391
1