روز پدر رادین
این هفته حال خوشی نداشتم
به خاطر تو پسر قشنگم که یاد بگیری این روزهای قشنگ رو، با هم و با نظر تو کوچولوی نازنینم اینترنتی برای پدرت خرید کردیم. دو تا تیشرت یکی زرد و یکی سبز. انقدر بزرگ شدی که وقتی سفارشها رسید خودت تحویل گرفتی و پول رو به آقا دادی و درو بستی. قربونت برم من.
اول تو جعبه گذاشتم و روی آن روبان زدم گفتم رادین خوبه؟ گفتی آخه این که کادو نیست. دوباره روبان رو باز کردم و برات کادو هم پیچیدم و دوباره روبان زدم. گفتی آهان این خوشگل شد.
بهت گفتم حالا امشب به بابا نگو که براش کادو گرفتیم تا جمعه بشه بهش بدیم. گفتی باشه پس یه جا بگذار نبینه. منم قایمش کردم.
عصر تا بابا اومد گفتی من الان بهش میگم که براش کادو گرفتیم. پس لباساش کو؟ هر چه من اشاره میکردم که هیس! نگو. باز تکرار کردی. بابا هم خودشو به نشنیدن زده بود. و بالاخره تصمیم گرفتی ساکت بشی. و دیگه هم یادت رفت.
روز جمعه مشغول غذا درست کردن بودیم برای بزرگ عزیز. وقتی بابا نشست بردمت تو اتاق و کادو رو بهت دادم و گفتم برو بابا رو بوس کن و بهش بده و بگو بابا جون روزت مبارک.
رفتی جلوی بابا و کادو رو انداختی تو بغلش و خودت هم افتادی رو پاش و گفتی روزت مبارک.
خاله مرضی و عمو کامران و عمه هم اینجا بودند.
من هم از بابا به خاطر همه زحمتهای این مدت برای من و از اینکه بی حوصلگی هامو تحمل میکنه و مریضیهامو تشکر کردم. اما بغض بیشتر امانم نداد.
امیدوارم همیشه سایه این بابای خوب بالای سرت باشه و سالم و سلامت کنار هم باشیم.