رادينرادين، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

رادين نفس من

دندانپزشکی

1391/7/10 12:39
نویسنده : مامان ازه
389 بازدید
اشتراک گذاری

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

کوچولوی عزیزم مدتها بود که فکر میکردیم باید شما رو ببریم دندانپزشکی و یه معاینه بشی.

تو مهد این کار انجام شد و تو گزارش قید شده بود که یکی از دندونها احتیاج به ترمیم داره. ما هم فوری یه خانم دکتر خوب پیدا کردیم و شما رو بردیم.

تو اتاق انتظار که نشستیم با پسر کوچکی که یک سال از شما بزرگتر بود دوست شدی که اسمش رضا بود. پسر خوبی بود با مامان و بابای بسیار خوب و مهربون. شما یکم شیطونی میکردی و بالشهای عروسکی رو بهش نمیدادی ولی بالاخره با هم دوست شدین و بازی کردین و نقاشی کشیدین تا نوبت شد که بریم تو.

جلسه اول فقط آشنایی با وسایل و معاینه بود. خیلی خوب و آرام نشستی روی یونیت دندانپزشکی و سرتو آروم گذاشتی. البته خانم دکتر هم بسیار باحوصله برای شما سی دی گذاشت و بعد هم وسایل رو یکی یکی بهت معرفی کرد که همه اینها با اسامی بچه گانه بود. مثلا ساکشن رو بهت میگفت خاله قورباغه که خوب مسلما خوشت میومد. و بعد گفت حالا شما هم مثل آقا شیره دهنتو باز کن ببینم. شما هم خیلی خوب و بدون دردسر دهنتو باز کردی و خانم دکتر تونست معاینه کنه و گفت که یکی از دندونای شما باید درست بشه که برای جلسه بعد وقت گذاشت. یادآوری هم کرد که حتما هر شب مسواک بزنی. و شما هم با یه چشم خوشگل به من نگاه کردی و بعد هم جایزه ات رو که یک برچسب بود که شما خیلی دوست داری گرفتی و خداحافظی کردیم.

تا رسیدن جلسه بعدی هر روز میپرسیدی مامان مگه قرار نبود بریم دندانپزشکی پس کی میریم؟

قربون پسرم برم که منتظره

هر شب هم حتما بر خلاف شبهای گذشته مسواک میکردی. آخه قبل از این اصلا مسواک کردن رو دوست نداشتی و هر کار میکردم موفق نمی شدم که شما هر شب مسواک بزنی.

جلسه دوم هم باز همان رضا اونجا بود که با هم دوست بودین و این بار بهتر بازی میکردین. بعد هم که نوبتت شد رفتیم تو و خیلی قشنگ و بدون مشکل نشستی و دهانت رو باز کردی و حدود یک ربع که خانم دکتر برات کار میکرد بدون هیچ مشکلی دهانت را باز نگه داشتی و خیلی شجاعانه صبر کردی تا کارت تموم شد. قربون صبوری و شجاعتت بشم مامانی.

باید بگم که من انگار ترسوتر بودم. اول نشستم رو صندلی بالای سرت با کمی فاصله از خانم دکتر ولی بعد از کمی نگاه کردن با اینکه شما کاملا آروم و ساکت بودی ولی انگار همین آرامی تو منو منقلب کرده بود و گریه ام گرفته بود. آروم پاشدم و رفتم پشت سر بابایی. اشکم هم همینجوری میریخت. تمام تنم هم میلرزید و قلبم داشت از تو سینه ام میزد بیرون. دلم میخواست بغلت کنم و سفت تو سینه ام فشارت بدم. خانم دکتر که سرشو بلند کرد و منو تو این حال دید خندید و گفت میخواهی بیایی این طرف ببینی دارم چی کار میکنم. که من اصلا نمی تونستم حرف بزنم فقط با اشاره گفتم نه خوبم. همونجا پشت بابایی موندم تا کارت تموم شد. بعد هم خیلی قوی اومدی پایین و کلی هم خانم دکتر تعریفت رو کرد و به ما تبریک گفت برای داشتن این پسر شجاع و قوی و بعد هم کشویی را باز کرد و به شما گفت که میتونی از این اسباب بازیها یکی رو انتخاب کنی. شما هم یه توپ قشنگ که چراغ هم داشت و یکی هم ازش تو خونه داشتی برداشتی و گفتی اینو میخوام که بشه دوتا.

قربونت برم من. واقعا نمی تونم احساسم رو بیان کنم. از طرفی برای کوچولو بودنت و از طرفی برای شجاعت و نترس بودنت حسهای متفاوتی داشتم.

هر چه بود خدا رو سپاس که این پسر سالم و خوب را به من عطا کرد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

خاله نسیم
2 مهر 91 9:03
= برای رادین جونم
مامان سلما
3 مهر 91 20:31
سلام آوا جون بهتون تبریک میگم برای داشتن این گل پسر شجاع. منم احساس میکنم سلما احتیاج به دندانپزشک داره اگه اشکال نداره آدرس دکتر رادین جون وبه من هم بدین برای عروسی دایی سلما چند باید بیاییم تهران خدا کنه وقت بشه ببرمش دکتر چون این جا اصلا دکتر خوب نیست


دکتر رادین خانم سارا توسلی هستند تو شریعتی ساختمان پاستور روبروی پارک کوروش طبقه دوم. من راضی بودم خیلی خوب بود و مهربون.
اومدین تهران و وقت داشتین خوشحال میشم بتونم ببینمتون.
مامان سلما
3 مهر 91 20:33
خدا رو شکر مشکل گل پسرمون خیلی حاد نبوده می بوسمت رادین جون
مریم(مامان کیمیا)
4 مهر 91 12:42
آفرین به داماد شجاع خودم آوا جون حسابی مواظب دندونهای داماد جونم باش که بتونه غذاهای خوشمزه ای که قراره کیمیا بپزه را خوب بخوره... ما هم باید بریم دندون پزشکی....دندون پزشک کیمیا از ایران رفته ..می برمش پیش همین خانم دکتر که گفتی...
مامان سلما
4 مهر 91 12:53
مرسی عزیزم خیلی لطف کردی منم خیلی دوست دارم ببینمتون من چون مغازه رو میخوام جمع کنم چند روز مونده به عروسی میام تهران اگه فرصت شد حتما با هم قرار میذاریم. اگه برات زحمتی نیست شماره دکتر رو به من میدی ازش وقت بگیرم خدا کنه وقت کنم ببرمش
مامان مبینا
4 مهر 91 23:21
چه پسر شجاعی،آفرین خوشگلم
مامان خورشيد
17 مهر 91 8:39
واي دقيقا مي دونم چي ميگي و تجربه كردم. خورشيد دفعه اول و دوم عالي بود ولي بار سوم به دليل عجله دكتر و خوب بي حس نشدن دردش گرفت و باعث شد هم دكترش رو عوض كنيم هم جلسه اول پيش دكتر جديد اذيت بشه تا دوباره عادت كنه و ترسش بريزه. اينو گفتم كه حتما حواستون باشه اين مشكل براي رادين عزيزم پيش نياد.



مرسی عزیزم. همیشه دوستون دارم.


راحیل
17 مهر 91 19:54
آفرین به پسر خوشگلم
خاله فداش بشه
در ضمن خواهری هرچند که نمی تونم به جای شما باشم واحساستان رادرک کنم ولی فقط اینو می دونم اگه به خاطر یه دندون پرکردن این همه به خودت استرس وارد کنی تا رادین بخواد بزرگ بشه خودت آب می شی .بیخی خواهر جان .شما کار خودت را به نحو احسن انجام دادی (پیدا کردن متخصص مربوطه ) مطمئنا خانم دکتر هم کار خودش رو خوب بلده .پس جای نگرانی نیست .مواظب خودت بیشتر باش .چون رادین هم مطمئنا به یک مامان شجاع نیاز داره


مرسی خاله آدای عزیزم. آره همه اینها رو میدونم متاسفانه. ولی گاهی کنترلشون دست خود آدم نیست.