رادينرادين، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

رادين نفس من

و داستان دستشويي رفتن!

1391/7/10 12:11
نویسنده : مامان ازه
1,478 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دلم بايد بگم كه پسر بسيار خوبي بودي و هستي. يعني تقريبا تو هيچ كاري منو خيلي اذيت نكردي. بچه آروم و بي دردسري هستي گل قشنگم. تنها كاريت كه منو اذيت كرد دستشويي رفتنت بود. شايد خوبه كمي ازش بنويسم.

از دايپر گرفتنت خيلي سخت بود. البته نه از نظر شما از نظر من. !

همكاريت خوب بود ولي شما هنوز خوب معني كثيف و تميزي رو نمي دونستي و نجاست رو هم كه نمي شناسي. ولي عاشق آب بازي هستي. خوب طبيعي است كه در اين مورد وقتي ميري تو دستشويي دوست داري كه آب بازي كني و آب رو مي پاشي به در و ديوار و همش هم دلت ميخواد كه منو خيس كني. البته خيلي وقته از اين ميگذره ولي هنوز هم گاهي خيلي دوست داري اين كارها رو انجام بدي. 

- آب رو تا آخر باز ميكني و شلنگ توالت رو دست ميگيري و بپاش بپاش به دو رو ور.

- تا من بيام تو دستشويي كه شلنگ به طرف من نشانه ميره.

- در كابينت رو هم باز ميكني و شلنگ رو ميگيري توش

- گاهي هم هوس ميكني كه دستمالو بكشي بيرون تا به زمين برسه بعد آب بگيري بهش

- سوفينگ (سيفون) رو هم كه حتما بايد خودت بكشي (فكر كن تو اين اوضاع احوال بايد بغلت كنم تا بتوني اين كارو بكني)

- ظرف زير فرچه توالت رو هم كه حتما بايد پر آب بكني

- گاهي سراغ سطل آشغال هم ميري

- حالا موقع جيش كردن هم كه همينطوري كه نشستي خودتو تكون تكون ميدي كه به همه جا بپاشه (تازه گاهي دستت هم ميگيري جلوش)

- موقع پي پي هم كه همه رو توصيف ميكني (يه پست جداگانه لازم داره)

خلاصه كه روزگاري داريم در اين وادي كوچك توالت ما!!!

البته عاشق همه اين كاراتم من ولي طبيعيه كه بعدش با همه اين كثيف كاريها بايد يا بري حموم يا همونجا آبكشي بشي. سر تا پا!!!

خوب مسلما من هميشه نه وقت اين كارها رو دارم نه حوصله اشو.  خوب با هم دعوامون ميشه. و گاهي شما با گريه و من با عصبانيت از اين وادي مياييم بيرون.

حالا پريشب كه مامان جون و بابا جونت هم خونمون بودن آقا وسط شام البته خودت خورده بودي من هنوز تموم نكرده بودم هوس كردي كه بري پي پي كني و اين كارها رو هم داشتي يكي يكي انجام ميدادي. منم كه نه وقتشو داشتم و ..

خلاصه اينكه عصباني شدم و شما هم كه جديدا حسابي ياد گرفتي صداتو ببري بالا. با جيغ و فرياد داشتي با من صحبت ميكردي و اصرار به انجام كار خودت. و حد آخر اينكه يه سيلي زدي تو صورت من و من ديگه حسابي عصباني و به طور ناخودآگاه همون سيلي تو صورت خودت . (الهي بميرم كه زدمت ولي ديگه خيلي عصبانيم كردي)

خوب معلومه كه گريه و زاري شروع شد. و من همينطوري با عصبانيت شستمت و اومديم بيرون كه لباستو بپوشي داشتي گريه ميكردي و تند تند ميگفتي ببخشيد مامان!

گفتم آخه ببخشيد يعني چي؟ مگه آدم مامانشو ميزنه ؟ اين كاراها چيه ميكني.

- اصلا الان من ميرم، ميرم از خونه بيرون!!!!!

كه ديگه واقعا نمي دونستم بايد بهت چي بگم. فقط بهتر ديدم كه راجع بهش بحث نكنم و فقط با عصبانيت گفتم: بسه ديگه گريه تموم و بدون گريه ميري از اينجا بيرون. كسي هم نفهمه كه گريه كردي خوب!!!

(و واقعا بدون گريه رفتي و مشغول بازي شدي )

واي قربونت برم من كه انقدر گلي . ولي گاهي يه كارهايي ميكني كه نمي دونم چجوري ياد ميگيري و چرا انجام ميدي.

دوستت دارم يه دنيا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نسيم-مامان آرتين
18 اردیبهشت 91 11:48
واي چه پرسه اي اين دستشويي يعني ماهم از اين برنامه ها داريم رادينكوچولو خيلي دوستدارم چون خيلي بانمكي