ني ني تو انباري
تو سيسموني يه play gym داشتي كه مي خوابيدي روش و با اسباب بازيهايي كه ازش آويزون بود بازي ميكردي خيلي هم دوستش داشتي. اين نگاهت رو قربون برم من بزرگتر كه شدي ديگه من جمعش كردم و گذاشتم تو انباري. چند ماه پيش يه عكس از 6 ماهگيت زدم رو يخچال كه كنار اين اسباب بازي نشسته بودي و و خيلي ناز بودي. واي قربونت برم كه انقدر تو اون عكس جيگر بودي كه هر بار عكسو مي ديديم دلم مي خواست غورتت بدم. يه بار اومدي گفتي اين اسباب بازي كو؟ گفتم مامان جان ديگه بزرگ شدي گذاشتم تو انباري. گفتي مي خواهمش گفتم حالا يه روز ميريم از تو انباري مياريم. تو خونه تكوني عيد يخچالو كه تميز ميكردم عكسو گذاشتم لاي يكي از كتاب...