رادينرادين، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

رادين نفس من

و تا مادر نشی نمیدونی!

1391/7/10 12:20
نویسنده : مامان ازه
737 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم تو پست قبلی نوشتم از سختیهای مادر شدن اما نه به این منظور که فکر کنی مادر شدن بد واقعه ای است، نوشتم تا فقط بدانی که مادر چقدر دوستت دارد که با همه این سختیها باز هم به مادر بودن خود افتخار میکند و حالا نیز می نویسم از خوبیها و الطاف مادر شدن تا بدانی که چقدر عمیق است و دلپذیر این مادر شدن حتی اگر سخت باشد. 

تا مادر نشی نمی دونی:

اون لحظه ای که برای اولین بار می فهمی یه موجود کوچولو تو دلت داره وول میخوره چه حس زیبایی است.

اون لحظه ای که به همسری می گویی که بابا میشود و برق چشمانش دیدنی است چه حسی زیبایی دارد.

اون لحظه ای که برای اولین بار موجود ریز و کوچولویی را در نهاد خود می بینی لذتی در دلت می نشیند که تا حالا چنین لذتی را تجربه نکرده ای.

اون لحظه ای که برای اولین بار طنین قلب کوچکی را می شنوی که با هیچ صدایی قابل قیاس نیست.

اون لحظاتی که قدم به قدم رشد جنینت را در بطن خود نظاره گر میشوی 

لحظاتی که چیزی را میخوری که می دانی در رشد جنینت تأثیر دارد با چه ولعی می خوری که حلاوت آنرا در هیچ خوراک نابی حس نمی کنی

لحظاتی که چاق و چاقتر شدنت را در آیینه میبینی و برای اولین بار و تنها بار از این چاق شدن غرق در غرور میشوی و لذت میبری چرا که نماد رشد جنینت می باشد.

و آن لحظه ای که برای اولین بار حرکت موجودی را در خود حس میکنی آنقدر ناب و پاک و خدایی است که از شیرینی آن اشک در چشمانت جمع میشود. خود را معلق در هوا و سبک حس میکنی با همه وزنی که داری.

و آن لحظاتی که با رویای روی شیرین کودکت به خواب میروی و در خواب دستان کوچکش را میفشاری و میخواهی که زودتر بیاید تا کنار هم باشی.

و آن لحظاتی که با همسری بحث میکنی که این عضو شبیه من باشد و آن عضو شبیه تو نباشد و متقابلش را از همسری می شنوی و این شیرین ترین دوئل زندگی است.

و آن لحظاتی که به شوق پوشیدنش لباسهای کوچولو را میخری و غرق در شادی میشوی تا روزی که به واقع آنها را بپوشانی صد بار تک تک آنها را برانداز می کنی و جسم کوچک زیبایی را در آنها تصور میکنی با تصوری مادرانه که زیباترین نی نی دنیا مال توست و در تک تک آنها فرشته ای را میبینی.

و آن لحظاتی را که اتاقی را یا فضایی را برای کودکت آماده و مهیا میکنی و در حد خود سعی میکنی که بهترین باشد تا کودکت با آرامشی کامل در ان به رشد و بالندگی برسد.

و آن لحظه ای که خانه را برای میهمانی کوچک و ماندگار آماده میکنی به راستی قشنگترین و بهترین و دلچسب ترین زحماتی است که میکشی تا بهترین ضیافت را برپا کنی که مهمانی آسمانی داری.

و آن لحظه ای که با ترس و نگرانی به اتاق عمل میروی تا ببینی روی ماه زندگانیت را قشنگترین و گواراترین ترس است. ترسی سراسر شوق، ترسی سراسر سرخوشی که به جرات می توان گفت شادترین حس دنیا است.

و آن لحظه ناب شنیدن طنین صدای کودکت برای اولین بار که با هیچ سازی قابل نواختن نیست و هیچ شراب ناب شیرازی هم مست کننده اینچنین.

و دیدن روی زیبا که زیباترین و هیچ نقاشی قادر به نقاشی آن  و پیکر کوچک و خواستنی که هیچ مجسمه سازی قادر به ساختن آن نیست از نظر من مادر

و اولین در آغوش کشیدن و بوئیدن این فرشته کوچک الهی که بوی ناب و پاک بهشت خدایی را میدهد که اگر امکان جسمی داشتی همان لحظه سر بر سجده بگذاری و سپاس گویی خالق این همه قشنگی را

و اگر مادر نباشی نمی دانی

اولین شیر خوردن و مکیدن شیره جان یعنی چه

و تلاش برای رشد موجودی کوچک که تماما محتاج توجه توست یعنی چه

و چه زیباست دیدن رشد و بالندگی کودکت در کنار تو و حریم امن خانه

رشد و پیشرفت گام به گام که هر کدام حلاوتی وصف ناپذیر دارد

و اگر مادر نباشی نمیدانی که اولین بار صدا شدن تحت عنوان مادر چقدر شیرین و دلچسب است

نمیدانی دیدن و شنیدن از خوبی کودکت چقدر شیرین و گواراست به وجودی که برایش تقدیم کرده ای

نمیدانی بوسیده شدن از طرف همان موجود کوچک و ناز و ظریف چه لذتی دارد که با هیچ لذتی در دنیا قابل قیاس نیست.

و آن وقتی که با دو چشم زیبا در چشمانت نگاه می کند و میگوید مامان خیلی خیلی خیلی دوست دارم تا آسمانها رفتن یعنی چه

(البته وقتی هم بعدش میگه البته بابامو بیشتر دوست دارم یهو تالاپی از اون بالا میافتی پایین)

و شنیدن صدای قهقهه خنده های کودکت در حال بازی کیفی به دلت می نشاند که هیچ صدایی با دلت چنین نمی کند.

و دیدن موفقیتهای اگر چه کوچک حتی در حد کشیدن یه خط راست که کم کم تبدیل به تصاویری واضح میشود آنچنان سرشار شوق و خرسندیت میکند که هیچ نقاشی پیکاسویی تو را اینچنین درگیر احساسات نمی کند.

و آن لحظاتی را که با خود فکر میکنی که باید بهتر باشم، باید بهترین باشم. تا فرزندم نیز بهترین باشد و سعی در خود ساختگی بیشتر داری نیز به مراتب زیباترین تصمیمات زندگی است.

و بگویم که این لحظات و این زیبائیها آنچنان عمیق و درونی است و آنقدر واقعی که توان و تحمل همه سختیهای دنیا ، همه زحمات دنیا، همه شب نخوابیهای دنیا و همه دل نگرانیهای دنیا را به تو که مادری میدهد.

پس همین زیبائیها و حلاوتهاست که مرا از مادر بودن پشیمان نمی کند و خوشحالم که مادر شدم و تو را دارم کوچولوی نازنینم . و همین حسهای ناب خدایی است که گاهی برانم میدارد تا دوباره اینها را بچشم. تا دوباره این حسهای زیبا را تجربه کنم.

و عمق این حسها آنقدر زیاد است که همه خستگیها ، همه همه انچه که مادر را ناتوان و پیر  پیرتر میکند از یاد میرود و فقط یک مادر میتواند این همه دوست داشته باشد پاره تن خود را. 

پس بدان که تا نهایت به اندازه همه این حسهای زیبا که به من داده ای دوستت دارم اگرچه نمی توانم حسهایی اینچنین ناب به تو عطا کنم. فرزندم. 

فقط بدان تا اعماق وجودم دوستت دارم که تو بودی باعث این همه حس خوب در وجود من.

 Hello 
Hi Glitter Graphics and Scraps for Orkut, Myspace, Hi5

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

الیسا
28 شهریور 91 7:46
آوا جون .... من هر دو پست آخرت رو خوندم .... به پست قبلی کلی خندیدم .... خیلی خوب و درست بیان کرده بودی ... دقیقا حال و احوال ماهاسا الانا . و اما پیرو این پست باید بگم که براستی شیرین ترین حس دنیا حس مادر بودنه ... خدا همه بچه ها رو برای مادر ها و پدر ها حافظ باشه . و حلاوت این حس رو به همه زن ها بچشونه . خدا حافظتون .
آوا مامان رادین
28 شهریور 91 9:19
الیسا جون از اینکه شما برای من و پسرکم وقت می گذارید و نوشته های منو می خونید یه دنیا ممنونم. و خوشحالم شما که خود قلم بسیار زیبایی دارید و نوشته های من در مقابل نوشته های شما بسیار مبتدی است وقت می گذارید و می خوانید.
خاله نسیم
28 شهریور 91 12:11
رادینی قدر این مامان خوبتو بدون ببین چه زیبا حس مادریشو نوشته وقتی بزرگتر شدی ومفهوم این جملاتو فهمیدی حتما بوسه بزن به این دستان مهربون


خاله نسیم همیشه به من لطف داری عزیزم.
مامان خورشید
28 شهریور 91 14:20
آرزو می کنم شما و پسرتون همیشه از کنار هم بودن لذت ببرید و زیباترین لحظه ها رو به پاس مادر بودنتون هدیه بگیرید.


ممنون عزیزم
مامان مبینا
28 شهریور 91 17:43
سلام عزیزم،من هم شما رو لینک کردم،بببخش اگر دیر شد واقعا این دختر برای من وقتی نمیگذاره.
سرفرصت میام کل مطالبت رو میخونم


مرسی خاله جون. خوشحالم به جمع دوستانم آمدین.
الهه
30 شهریور 91 0:15
خیلی قشنگ بود عزیزم. بسیار گوبا و روان. اما با همه این حرف ها مادر شدن شجاعتی می خواد که من در خودم نمی بینم.


الهه عزیزم امیدوارم هر چه زودتر آمادگیشو پیدا کنی و این لحظات رو تجربه کنی .
مریم(مامان کیمیا)
4 مهر 91 12:45
رادین قشنگم خیلی زود بزرگ شو و بوسه به دستهای این مامان نازنین و مهربون بزن که بهترین مادر دنیا است.....
آوا جون یه جمله هم من می خوام اضافه کنم.... "تا مادر نشی نمی تونی زیبایی کلام و احساس بی نظیر نویسنده را درک کنی"
دوست نازنینم شما شایسته بهترینهاییی


همیشه لطف داری دوست مهربونم.